زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر امام علیهالسلام
هرچه دارم نذرِ تو اِی ثروت عالَمْ حسین چند دِرهم خرج شد تا شد تنت دَرهم حسین رفتی و بیتو شدم همراهِ نا مَحرم حسین تازیانه شد جوابم هرکجا گفتم ... حسین شد سـرم مثل سرِ تو قـاریِ نیـزه نشـین از سرِنـیـزه سرِ بازار... زینب را ببـین باز هم در کـوفـهام تدریسِ قـرآن میکنم خطبهای میخوانم و دین را نمایان میکنم آسمـان را مـیهـمانِ روضۀ نـان میکـنم گـوشۀ ویـرانه را با آه.... مـیدان میکنم کـوفـه و شــامِ بـلا مَـقـهــور آوایـم شـده عـرش مـاتِ ما رأیتْ اِلا جـمـیلایـم شده میکِـشم افـلاک را تا خاک پائین با دَمَم بعدِ عـبّاسِ عـلی من حـاملِ این پـرچـمم زن ولی مانندِ مادر با ولیاَم ... محکمم کوهِ غـم هـستم اگر دشمن نمیبـیند غَـمم جلوهای از عالی وُ اعلایِ بدر و خیـبرم وارثِ پیغـمبرم، من حـیدرم؛ من کـوثرم من علمدارم ولی دستِ کبودی مانده است اشکهای مشکِ چشمم عرش را لرزانده است ذوالفقارِ خطبههایم لشکری تارانده است روی نِیْ آرامشم قرآن برایم خوانده است کوفه را با خطبه ام تسخیر کردم یا حسین گرچه از داغت نگر لبریز دردم یا حسین یادِ رگهای بریده میکنم هر روز و شام یادِ کـوفه، یادِ سنگ اَنـدازهای شهر شام تـازیـانه خـوردهام جـای عـزیـزانم مـُدام روضهام شد کَعبِ نی؛ تشتِ طلا؛ بزمِ حرام یادگارِ فـاطـمه شد قـدکـمان ... دلبـر بی عمه جانت گفت یاصاحب زمان دیگر بیا |